English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 303 (6262 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
allotted time U وقت معین
specified time U وقت معین
the fullness of time U وقت معین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
periodically U در فواصل معین
check-points U علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint U علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoints U علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
card U امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards U امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
program U مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
programs U مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
lead U پرش طول یا پرش یانیزه با پای معین
leads U پرش طول یا پرش یانیزه با پای معین
overtime U بیش از وقت معین
background U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
specifies U معین کردن معلوم کردن
specifies U معین کردن تصریح کردن
specifies U معین کردن
specify U معین کردن معلوم کردن
specify U معین کردن تصریح کردن
specify U معین کردن
specifying U معین کردن معلوم کردن
specifying U معین کردن تصریح کردن
specifying U معین کردن
convertible U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
convertibles U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
delimit U معین کردن مرزیابی کردن
delimited U معین کردن مرزیابی کردن
delimiting U معین کردن مرزیابی کردن
delimits U معین کردن مرزیابی کردن
space U مدت معین
spaces U مدت معین
shift U جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست .
shifted U جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست .
shifts U جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست .
time U وقت معین کردن
timed U وقت معین کردن
times U وقت معین کردن
so U علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
ancillary U معین
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
reversion U هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
locate U جای چیزی را معین کردن
located U جای چیزی را معین کردن
locates U جای چیزی را معین کردن
locating U جای چیزی را معین کردن
limit U معین کردن
normalised U تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalises U تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalising U تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalize U تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalizes U تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
entry U شرطبندی روی اسب معین ورود به اب
date U مدت معین کردن
dates U مدت معین کردن
definite U معین
block U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
regular U معین مقرر
regular U معین
regulars U معین مقرر
regulars U معین
auxiliaries U معین
auxiliaries U امدادی معین
auxiliary U معین
auxiliary U امدادی معین
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
specific U معین
specific U مخصوص معین
specifics U معین
specifics U مخصوص معین
decay U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decaying U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decays U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
given U معین
bias U ولتاژ معین قرار دادن
biases U ولتاژ معین قرار دادن
fixed U معین
range U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ranged U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ranges U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ledger U معین
ledgers U معین
shapeless U فاقد شکل معین
certain U معین
patch U مدت زمان معین
patches U مدت زمان معین
accessory U معین
failure U تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failures U تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
platoon U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
platoons U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
settle U معین کردن
settles U معین کردن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
Other Matches
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
settled U معین
accessorial U معین
adjutor U معین
limiting U معین
adjutants U معین
adjutant U معین
precise U معین
subsidiary U معین
specified U معین
allying U معین
indeterminate U نا معین
subsidiaries U معین
determinate U معین
punctual U معین
rubicon U حد معین
ally U معین
defining U معین کردن
spans U مدت معین
define U معین کردن
defines U معین کردن
spans U فاصله معین
dosing U اندازه معین
systematically U با روش معین
defined U معین کردن
allocate U معین کردن
designating U معین کردن
designates U معین کردن
span U فاصله معین
spanned U مدت معین
designate U معین کردن
allocating U معین کردن
spanned U فاصله معین
span U مدت معین
allocates U معین کردن
spanning U مدت معین
spanning U فاصله معین
destined U مقصد معین
determinate error U خطای معین
determinately U بطور معین
figure out U معین کردن
general ledger U معین عام
ledger card U کارت معین
linking verb U فعل معین
on a given day U در روزی معین
part performance U عقد معین
rhomboidal U شبه معین
rose bay U گل معین التجاری
thetic U مقرر معین
thetical U مقرر معین
draw the line <idiom> U معین کردن
denominate U معین کردن
at a stated time U در وقت معین
anyone U هرشخص معین
shall U فعل معین
dose U اندازه معین
dosed U اندازه معین
doses U اندازه معین
statically determined U از نظراستاتیکی معین
adverb U معین فعل
adverbs U معین فعل
inset U : معین کردن
insets U : معین کردن
definitive U معین کننده
positive U یقین معین
do U فعل معین
adverb modifying a verb U معین فعل
aoristic U غیر معین
assignable U معین مشخص
magnetic ledger card U کارت معین مغناطیسی
nonsignificant U غیر معین نامعلوم
circumstanced U دارای یک حالت معین
at home U پذیرایی در ساعت معین
uncaused U بدون علت معین
statically determined U از نظر ایستایی معین
law of difinte proportions U قانون نسبتهای معین
identifier U معین کننده هویت
subsidiarily U بطور معین یا متمم
ratios U نسبت معین وثابت
fixed cost U هزینه ثابت و معین
systematically U ازروی یک اسلوب معین
ratio U نسبت معین وثابت
modal auxiliary U فعل معین شرطی
predeterminate U از پیش معین شده
statically indeterminate U از نظر ایستایی نا معین
current income U درامدیک دوره معین
semidefinite matrix U ماتریس نیمه معین
rhomboid muscle U ماهیچه چهارگوش معین
aorist U ماضی غیر معین
To lay down certain conditions . U شرایطی معین کردن
to plant out U درفاصلههای معین کاشتن
to map out U جز بجز معین کردن
pre appoint U قبلا معین کردن
pre appoint U از پیش معین کردن
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
speciosity U کیفیت معین ومشخص
plant out U در فواصل معین کاشتن
open contract U قرارداد غیر معین
decompression diving U غواصی در عمق یا زمان معین
standards U نمونه قبول شده معین
formulation U تحت قواره معین دراوردن
standard U نمونه قبول شده معین
conation U کوشش بدون هدف معین
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
to come up to the stand U بمیزان یا پایه معین رسیدن
sanctions U ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioning U ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioned U ضمانت اجرایی معین کردن
sanction U ضمانت اجرایی معین کردن
valued policy U بیمه نامه با ارزش معین
come in U پرتاب توپ به طرز معین
to locate the enemy U جای دشمنی را معین کردن
forced distribution rating U درجه بندی با توزیع معین
named airport of departure U فرودگاه معین برای حرکت
nominal filter U صافی به اندازه عبور معین
allotting U معین کردن سهم دادن
allotted U معین کردن سهم دادن
allot U معین کردن سهم دادن
to keep an appointment U سروقت معین درجایی حاضرشدن
specific performance U نحوه اجرای معین در قرارداد
sin die U بدون تعیین روز معین
propertied U متمکن دارای خواص معین
morphous U دارای شکل معین ومعلوم
At regular intervals . U درفا صله های معین
figurate U دارای شکل معین منقوش
allots U معین کردن سهم دادن
bullion U شمش فلزات با عیار معین
fixed time call U مکالمه در زمان معین و ثابت
density U تراکم الیاف [در یک مساحت معین]
divisions U دسته گروه اسبهای مسابقه معین
aoristic U وابسته به زمان ماضی غیر معین
determinate problem U مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
gaited U اسب دارای حرکت پاهای معین
gauge pressure U فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
height delay U زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
image sharpness U خطوط مورب تحت زاویه معین
called shot U ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
fixed supply U ذخیره معین کالای فاسد شدنی
area blocking U سد راه کردن رقیب در منطقه معین
tc U اجاره دربست برای مدت معین
division U دسته گروه اسبهای مسابقه معین
type bar U تمام کاراکترها در یک مجموعه کاراکتر معین
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to impose a curfew U خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
applied U برای هدف معین بکار رفته کاربسته
decompression stop U مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
indeterminate vowel U حرف مصوتی که صدای معین یا اشکاری ندارد
target archery U مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
peg in the ring U بازی فرفره چرخابی در توی دایره معین
occasional licence U پروانه فروش نوشابه درمواقع و جاهای معین
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
should U زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall
work load U مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
dole U سرنوشت تقسیم پول یا غذا در فواصل معین
census of production U امار تخمینی تولیدات در یک کشور در مدت معین
blind hole U سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
to settle an a U برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
ambient water U ابی که در عمق معین دراطراف غواص است
cages U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
curfew U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
cage U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
curfews U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
decay curves U منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
bill time draft U برات و سفته قابل پرداخت درتاریخ معین در اینده
limiting speed U بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
context sensitive help key U کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
balance of trade U تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
deferred dividened U سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین
time charter U اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
dimension stone U سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
durometer U اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
trippet U زبانه یا برجستگی چرخ که درفواصل معین بچرخ دیگرمیخورد
lyuch law U مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
limiting velocity U بیشترین سرعت هواپیما تحت زاویه معین نسبت به افق
minute gun U توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
survivor curves U منحنی باززیستی اقلام پس ازاتمام عمر قانونی یا مدت معین
airspace U حجم اتمسفر محدود بین سطح ارتفاع معین و زمین
blanket U لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
blanketed U لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blankets U لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
overhead U مقدار پردازش مورد نیازبرای اتمام یک کار معین بالاسری
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
assessed value U ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
strong side U سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
cordons U یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
signals U علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com